چرا تاریخ شخصی مهم است؟

یک سال در خوابگاهی زندگی می کردم که رخت شستن درش بساط مفصلی داشت. اول از همه باید از نقطه‌ مشخصی در شهر کارتی اعتباری می‌خریدم. بعد باید کارت را در وب‌سایتی فعال و بهش اعتبار اضافه می‌کردم. وب‌سایت کدی را برایم ایمیل می‌کرد. در مرحله بعد باید با کارت و رخت‌های چرکم می‌رفتم توی رخت‌شورخانه و آنجا کارت را با ماسماسکی که روی دیوار نصب شده بود اسکن می‌کردم، کدی را که برای ایمیل شده بود وارد می‌کردم تا کارت بالاخره آماده استفاده شود. این سیستم هوشمند و البته کند جوری طراحی شده بود که هیچ پول نقلی مبادله نشود و هیچ واسطه‌ای به جز کمپانی رختشویی درگیر ماشین‌ها و خدمات مشتری نباشد.

یکبار که در اتاق رخت‌شویی منتظر بودم دور خشک‌کن تمام شود یاد مادربزرگم افتادم و نقلش از رخت شستن خودش: او در زمستان‌ یخ رودخانه را می‌شکسته تا بتواند رخت‌ها را در آب چنگ بزند. مادربزرگم که سال ۱۳۰۰ در شیراز به دنیا آمده بود، و مدرسه‌نرفته و بی‌سواد در پانزده‌سالگی شوهر کرد و از شیراز رفت به روستایی نزدیک شیراز و نُه شکم زایید و همه را شیر داد حتی وقتی که روزه بود، رخت‌هایش را در آب و یخ رودخانه می‌شسته. حالا من در کشوری دیگر درس می‌خواندم و تیم رخت‌شویی سیرکوییت هر ماه برایم صورت‌حساب می‌فرستاد.

مقایسه رخت شستن خودم با رخت شستن مادربزرگم مثل نخی بود که من را وصل کند به گذشته‌ای که بخشی از آینده من هم در آن رقم خورده است. من فکر می‌کنم نسبت به مادربزرگم انتخاب‌هایی بیشتر، صدایی بلندتر و زوری بیشتر دارم و در عین حال فکر می‌کنم که من ادامه او هستم و بخشی از زندگی من اجتناب‌ناپذیر به زندگی او گره خورده است. وقتی مادرم نه ساله بود مادربزرگم به پشتوانه پسر دومش که حالا در شیراز به دبیرستان می‌رفت، تصمیم می‌گیرد برگردد شیراز چون شهر از نظر مادر بزرگم برای مدرسه بچه‌ها بهتر بود. سال‌ها بعد مادرم در شیراز کنکور می‌دهد. تهران دانشگاه قبول می‌شود و جمع می‌کند می‌رود تهران. در بیست و نه سالگی عروسی می‌کند و در سی و پنچ سالگی من را می‌زاید. برای منی که عکس‌هایی دوره دانشجویی مادرم را توی آلبوم‌هاش می‌دیدم دانشگاه رفتن طبیعی‌ترین مسیر به نظر می‌رسید. آن روز توی رختشورخانه به این فکر کردم که دانشگاه رفتن من نه طبیعی بود و نه دستاوردی منحصراً شخصی. اتفاقی بود که در پی تصمیمات و جابه‌جایی و جسارت‌ورزی چند زن دیگر پیش آمد. البته که در بازه‌ای هشتادساله ماشین ‌لباس‌شویی به بازار آمد و البته که به ضرب و زور جنبش‌های زنان و گاهی از سر رودربایستی، دولت‌ها در همه دنیا کمی راه را برای زن‌ها باز کرده‌اند و البته که عاملیتِ فردی هر آدمی او را به خیلی جاها می‌کشاند، اما اگر ‌مادربزرگم برنمی‌گشت به شیراز و مادرم در شهری دیگر نمی‌رفت به دانشگاه، انتزاع فضایی که در آن زنی مستقل باشم برای من سخت‌تر می‌شد. من می‌خواستم شبیه به مادرم باشم؛ زنی که در شهری دیگر به دانشگاه می‌رود و با دوستانش سفر می‌کند. این نسخه از ابتدا برای من در دسترس بود در حالی که برای خیلی از همکلاسی‌های دیگرم موجود نبود و چه بسا ‌آنها برای داشتن زندگی‌ای شبیه باید چندبار بیشتر تلاش می‌کردند. 

فکر کردن به مادربزرگ‌ام و کلاً فکر کردن به گذشته خانوادگی و پرس‌وجو کردن درباره آن برای من کاری جدی است. قرار دادن آدم‌هایی که می‌شناسمشان و ماجراهایشان در بستر اجتماعی و سیاسی زمانه‌شان آن چیزی است که اسمش را می‌گذارم تاریخ شخصی. من پذیرفته‌ام که تاریخ شخصی مهم است. چرا؟ چون به رسمیت شناختن گذشته‌ای است که وقایع و تصمیم‌گیری آ‌دم‌هاش از من آدمی تواناتر و گاهی ناتوان‌تر ساخته است. به عبارت دیگر فکر کردن به گذشته نزدیک من را نسبت به احوال  شخصی خودم حساس‌تر کرده. و چرا این فهم گذشته مهم است؟ جواب آسان من این است که وقتی بفهمیم که تصمیمات و شرایط آدم‌های نزدیک به ما چطور تا حدی به زندگی معاصر ما جهت داده، آن‌وقت می‌توانیم تصور کنیم که زندگی خود ما، سوگیری‌هایمان و انتخاب‌هایمان چطور می‌تواند زندگی آدم‌های دیگری را در آینده متأثر کند. 

به یاد آوردن گذشته شخصی و ساختن تاریخ شخصی به ویژه دربارهٔ مسائل زنان مهم است. این جا قصد ندارم دربارهٔ تاریخ زنان بحث کنم. اما اجازه بدهید نکته‌ای واضح را یادآوری کنم. برای قرن‌ها و تا همین الان تاریخ‌ها عمدتاً توسط مردان و درباره مردان بزرگ نوشته شده است. صاحبان قدرت زن‌ها و البته گروه‌های کم‌زور دیگر را به حاشیه رانده‌اند. اینجاست که مورخان تاریخ‌های زنان و فرودستان و کلاً حاشیه‌نشین‌ها با منقاش این سوژه‌های خفه‌شده و کم‌رنگ‌شده را از منابع بیرون می‌کشند، به صف مقدم می‌کشانند و ما آن‌ها را می‌بینیم، گاهی حیرت می‌کنیم، گاهی خجالت می‌کشیم، گاهی غمگین می‌شویم، گاهی افتخار می‌کنیم، گاهی هم می‌گوییم این‌ها استثناست، اصلاً همچین طوری نبوده. 

به یاد آوردن گذشته شخصی، حفظ کردنش و تبدیلش به تاریخ، تاریخ مردمحور را به چالش می‌کشد، جایی برای صداهای جدید و نشینده باز می‌کند و شاید باعث شود که مکث کنیم، شک کنیم و دیگر به راحتی روایت غالب را باور نکنیم. با وجود این، ساز و کار صاحبان قدرت جوری عمل می‌کند که تاریخ‌های شخصی به رسمیت شناخته نشود یا فقط آن بخشی از تاریخ شخصی را جدی می‌گیرد که بی‌خطر است. یکی از اولین نتایج این جدی نگرفتنِ سیستماتیک این است که خود زن‌ها هم عمدتاً تاریخ شخصی‌شان را جدی نمی‌گیرند. اگر از دستاوردهایشان حرف بزنند به پز دادن متهم می‌شود و بالاخره پدرها و برادرهای قدرتمندشان یکجایی دستشان را گرفته‌اند. اگر از رنج‌هایشان حرف بزنند یا دارند خود را در جایگاه قربانی قرار می‌دهند یا مادران و زنان و دختران قدرنشناسی هستند که بلد نیستند فداکاری کنند. اگر از خشم فریاد بزنند دیوانه‌اند و چون شوهر پیدا نکرده‌اند دنبال راهی گشته‌اند تا جلب‌توجه کنند، اصلاً زشت‌اند. اگر بگویند رییس و همکار مردشان آزارشان داده ایراد از خودشان بوده. اگر بگویند تلاش کرده‌اند و باز هم کمتر از هم‌تایان مردشان تأیید شده‌اند، به اندازه کافی باهوش نبوده‌اند و فقط بلدند غر بزنند. در شرایطی که هر شکلی از مدعی بودن و حرف زدن درباره رنج و دست‌آورد شخصی با آماجی از واکنش‌های دلسردکننده و سرکوب‌گر مواجهه می‌شود، عجیب نیست اگر سکوت و فروتنی بچربد بر تفاخر و اعتراض. 


ما احتیاج داریم که گذشته‌مان را جدی بگیریم. گذشته را مرور کنیم و به سوسوی اتفاقات پراکنده اعتبار ببخشیم: زیر بار ازدواج نرفتن در سال‌های مدرسه، رها کردن رابطه‌ای سواستفاده‌گر، یاد گرفتن مهارتی که مقدمه‌ساز استقلال مالی شده، رو در رو شدن با رئیسی که خواسته ازمان بی‌گاری بکشد. ما احتیاج داریم که دست‌آوردهایمان را به رسمیت بشناسیم، به خودمان ببالیم، و غرها و ناله‌های خفه‌شده‌مان را تقویت کنیم. شاید بعضی از این تاریخ‌های شخصی به هم شبیه باشد که در این صورت هم‌سویی روایت‌ها دلالت بر تجربه‌های مشترک دارد و تجربه‌های مشترک وزنه‌هایی سنگین‌تر‌‌ند برای ترک‌ انداختن بر دیوار و سقف‌. شاید هم بعضی از این تاریخ‌های شخصی آنقدر از تصور ما دور باشد که ناچار شویم باورهایمان را شخم بزنیم و جهانمان را کمی متفاوت بچینیم. ما به تاریخ‌های شخصی‌مان احتیاج داریم.

در پست بعدی‌ام درباره اهمیت تاریخ شخصی و رابطه‌اش با بحث اخیر ازدواج کودکان می‌نویسم؛ نمونه‌ای برای پافشاری بر ضرورت تاریخ شخصی. 

Comments