چرا تاریخ شخصی مهم است؟
یک سال در خوابگاهی زندگی می کردم که رخت شستن درش بساط مفصلی داشت. اول از همه باید از نقطه مشخصی در شهر کارتی اعتباری میخریدم. بعد باید کارت را در وبسایتی فعال و بهش اعتبار اضافه میکردم. وبسایت کدی را برایم ایمیل میکرد. در مرحله بعد باید با کارت و رختهای چرکم میرفتم توی رختشورخانه و آنجا کارت را با ماسماسکی که روی دیوار نصب شده بود اسکن میکردم، کدی را که برای ایمیل شده بود وارد میکردم تا کارت بالاخره آماده استفاده شود. این سیستم هوشمند و البته کند جوری طراحی شده بود که هیچ پول نقلی مبادله نشود و هیچ واسطهای به جز کمپانی رختشویی درگیر ماشینها و خدمات مشتری نباشد. یکبار که در اتاق رختشویی منتظر بودم دور خشککن تمام شود یاد مادربزرگم افتادم و نقلش از رخت شستن خودش: او در زمستان یخ رودخانه را میشکسته تا بتواند رختها را در آب چنگ بزند. مادربزرگم که سال ۱۳۰۰ در شیراز به دنیا آمده بود، و مدرسهنرفته و بیسواد در پانزدهسالگی شوهر کرد و از شیراز رفت به روستایی نزدیک شیراز و نُه شکم زایید و همه را شیر داد حتی وقتی که روزه بود، رختهایش را در آب و یخ رودخانه میشسته. حالا من...